1. نماز صبح را بی حال خواندم و اصولاً حال نداشتم و خیلی بی حال زیارت عاشورا خواندم. 2. خواب بر من غلبه کرد. 3. یاد امام زمان علیه السلام کم بودم و هستم. 4. الفاظ زائد زیاد به کار بردم. 5. مشارطه نکردم. 6. زود عصبانی می شوم. 7. شهوت شکم داشتم. 8. ریا کردم. 9. حب دنیا داشتم. 10. حضور قلب در سر نماز خیلی کم بود. 11. خود را بهتر از آنچه هستم به دیگران نمایاندم. 12. نفس را در رفاه قرار دادم و در مضیقه نبود. 13. دروغ گفتم. 14. برای غیر خدا کار کردم. 15. یاد دنیا بودم. 16. تقوا نداشتم. 17. وقت را زیاد تلف کردم. 18. امروز تماماً معصیت و غفلت بود. 19. نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را با حال نخواندم. 20. ذکر را با توجه زیاد نمی گفتم. 21. شاید غیبت کردم. 22. نفس در آرامش بود. 23. خدا را ناظر بر اعمالم ندیدم. 24. غیبت شنیدم. 25. کنترل زبان کم بود. 26. تندخویی کردم. 27. کم فکر کردم. 28. به آنچه علم داشتم عمل نکردم.29. درسم را خوب نخواندم. 30. خیلی صحبت بیخود کردم و همین سبب شد که حالت غفلت از خدا داشته باشم. 31. یاد مرگ و قیامت و روز جزا نبودم. 32. خود را بزرگ جلوه دادم. 33. دخالت در امور معصیت آلود کردم. 34. مراقبت از چشم خیلی کم بود. 35. بی وضو خوابیدم. 36. میل زیادی به ریا داشتم و امور را آن گونه جلوه می دادم که حقیقت نداشت تا سببی برای خوشحالی نفس شود. 37. حب مقام داشتم و آنرا نیز ارضاء کردم. 38. معاشرت با افراد غیر لازم کردم. 39. خود بزرگ بینی و عجب داشتم. 40. از فرصتهایم خیلی کم بهره بردم و استفاده خوبی نکردم. 41. به طور جدی یاد مرگ نبودم. 42. زیاد به یاد امام زمان روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء نبودم. 43. با نفس درگیر نبودم. 44. کبر داشتم و به خود مغرور شدم. 45. ذکر درونی و برونی خیلی کم بود و اگر هم بود بی توجه بود. 46. دقت در اعمال و فکر قبل از آنها کم بود و یا اصلاً نبود. 47. زخم زبان زدم. 48. قرآن کم خواندم. 49. در مهلکه سقوط قرار گرفته ام. 50. خواطر نفسانی کنترل نشد. 52. در جهت خود سازی گام برنداشتم. 53. در حال موتورسواری حب دنیا تاثیر گذاشت و موجب شد معصیت کنم. 54. یقین و اخلاص نبود. 55. توجیه می کردم معاصی ام را. 56. تواضع و زهد نبود. 57. کمبود شخصیت داشتم و با خود بزرگ نمایی سعی در جبران آن داشتم. 58. خوف نداشتم. 59. گستاخی داشتم و حیا نداشتم. 60. ایذاء مومن نمودم 61. نماز را در حالت خواب خواندم و اصولاً به یاد مولایم نبودم. 62. دعای عهد را نخواندم. 63. عبرت از احوالات دنیا نگرفتم. 64. حب دنیا خیلی دارم و حقیقتاً نفس در کنترل شیطان است و نه در کنترل خودم. 65. واجبات را متوجه نبودم. 66. دقت در نیات وجود نداشت. 67. نفس خیلی طغیان کرد. 68. قلب متوجه خداوند تبارک و تعالی نبود. 69. آمادگی برای مرگ وجود نداشت. 70. احساس مسئولیت کم بود71. نظم کم بود. 72. تفکر و تعمق وجود نداشت. 73. چشم آزاد بود و بیهوده به اطراف نگاه می کرد و گاهی به محارم الهی برمی خورد که متاسفانه حتماً بر قلب نیز تاثیر سوء گذاشته است. 74. ذکری که موجب صعود شود وجود نداشت. 75. آنچه نباید می گفتم، گفتم. 76. شهوت خواب پیدا کردم. 77. ریا کردم و خواستم سواد خود را به رخ دیگران بکشم. 78. در حال خنده نوعی غفلت در خود احساس کردم. 79. در مقابل روی کردن دنیا سوی خودم سست بودم و دائماً در ذهنم بود. 80. تعارف و تمجیدها وسوسه می نمودند. 81. پناه بردن به حضرت حق تعالی و استغاثه حقیقی از او کم بود. 82. عشق به خداوند را تقویت ننمودم. 83. حالت انابه وجود نداشت. 84. دعا را به علت کسب صفات رذیله در روز و سریع خواندن، با توجه کامل نخواندم. 85. چند شبی است که سوره واقعه را بی رغبت می خوانم. 86. با آنکه می دانستم دارم اشتباه می کنم اما اشتباه کردم. 87. چند مورد عجله و شتابزدگی وجود داشت. 88. علاقه به مدح دیگران وجود داشت. 89. حفظ سرّ نشد. 90.سوز و ناله کم بود.91. بصیرت نبود. 92. توسل و ارتباط با عالم قدس خوب نبود. 93. هنگام غروب خوابیدم که حال و صفای قلب گرفته شد. 94. شهوت خودش را خیلی فعال نشان می دهد، باید مراقب بود. 95. اگر عنایتی شده بود در اول صبح به واسطه خواب بعد از نماز کم شد. 96. توجه به باطن امور و حضور قلب و توجه به نفس چه هنگام وسوسه و چه غیر آن خیلی کم بود، لذا در دام شیطان افتادم و علی الخصوص در دامهایش حب دنیا بود که شدیداً متاثر شدم. آن گونه که در نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و اوقات ما بین اینها تماماً ذهنم مشغول به دنیا بود. لذا از خداوند نجات خود را خواهانیم که ای مولای ما خودت به فریاد ما برس و شیطان و حب دینا را از ما بگیر. 97. حجابهای قلب خیلی زیاد بود و امروز این مطلب برای عقل درک شد. 98. زهد و فقر و اخلاص کم بود. 99. انقطاع از دنیا نبود بلکه برعکسش بود. 100. احساس نمودم که تا چه حد زیادی بین من و رب حق حجاب وجود دارد. 101. خود را همه کاره جلوه دادم و شیطان از این راه خوب موفق شد |
یک کتابی رو چند وقت پیش باهاش آشنا شدم بنام "عارفانه"
داستان هایی کوتاه از زندگی شهید احمد علی نیری ست.
من خودم معمولا خیلی سراغ اینطور کتابها نمیرم و سعی میکنم اگر خواستم مطالعه آزاد داشته باشم، چیزی بخونم که بیشتر فلسفی و منطقی باشه.
چند وقت پیش تو سفر مشهد مقدس بطور اتفاقی این کتاب رو خریدم ( کتاب یک شهید بزرگوار دیگه رو هم برای خواهرم تهیه کردم )
چند تا نکته جالب برام وجود داشت
یکی اینکه خب همونطور که گفتم، خیلی اهل اینجور کتابها نبودم.
دوم اینکه هر دو شهید عزیز همسن بنده و خواهرم بودند( 19 و 15 ساله)
و از همه مهمتر و جالبتر اینکه ایشون ( شهید نیری )دقیقآ همون کسی بودند که میخواستم و مدت ها بود دنبالش میگشتم،:
آدمی که عادی باشه، زندگی روز مره شو بکنه و در عین حال بسیار بسیار خدا رو مد نظر داشته باشه و خالصانه و عاشقانه بنده باشه.
چنین کسی رو حتمآ و قطعا خداوند دستش رو میگیرن و بدرجات بالا میرسونن.
حالا از شما که تو کار فرهنگی هستین خواهش میکنم این کتابو مطالعه کنین. و فکر میکنم بدلیل خصوصیات فردی منحصر بفردی که دارن و هم سن و سال بودنشون با دانشجو ها تاثیر بسزایی رو ی افراد دارن.
لطفآ لطفا لطفا مخصوصآ الان که تعطیلات بین دو ترمه مطالعه ش کنین.
با آرزوی موفقیت.
ممنون.